فلسفه علم چیست؟ فلسفه علم چیست؟

از جمله مواردی که واژه«فلسفه»به صورت «مضاف»به کار می‏رود، در خصوص اصطلاح «فلسفه علم»می‏باشد.در مورد اینکه ماهیت فلسفه علم چیست، جان لازی در کتاب«درآمدی تاریخی به فلسفه علم»چهار دیدگاه را مورد نظر قرار داده است. (1)

یک نظر این است که فلسفه علم عبارت است از صورت بندی و ترتیب و تنسیق جهان‏بینی‏هایی که با نظریه‏های علمی مهم، سازگار، و از برخی جهات بر آنها مبتنی هستند.بر حسب این نظر، این وظیفه فیلسوف علم است که ملازمه‏های عامتر علم را به دقت تبیین کند.این کار می‏تواند به صورت تحقیق نظری درباره مقوله‏های وجودی(هستی شناختی)که در بحث از مطلق وجود بکار می‏روند، انجام پذیرد.در این مورد می‏توان به آلفرد نورث وایتهد(1861-1947)اشاره نمود.وایتهد در صدد پرورش یک طرح مفهومی جامع برآمده بود که مقولاتش چندان کلی بودند که بتوانند همه هستی‏های جهان را بنمایانند.در واقع این طرح یا صورت‏بندی عبارت از یک سلسله از مفاهیم است که بر مبنای آنها همه عناصر تجربه را می‏توان تعبیر کرد.این طرح وایتهد با عنوان«فلسفه پویش» خوانده می‏شود.مراد وایتهد از این فعالیت ابداع یک نظریه علمی جدید نبود بلکه می‏خواست شیوه‏هایی را پیشنهاد کند که به مدد آنها کلی‏ترین برداشتهای ما در باب ماهیت حقیقت، علم جدید را نیز به حساب بیاورد.و برای مثال بر همین مبناست که وایتهد اصرار داشت که پیشرفتهای اخیر فیزیک ایجاب می‏کند که مقولات جوهر و عرض با مقولات«پویش»و«تأثیر»عوض شود. (2)

وایتهد در باین دیدگاه خود در خصوص فلسفه علم چنین می‏نویسد:این وظیفه فلسفه است که به ایجاد سازگاری میان اندیشه‏های دریافت شده از جهان خارجی و حقایق ملموس جهان واقعی اهتمام ورزد.فلسفه به دنبال آن کلیاتی است که مشخص کننده حقیقت کامل واقعیت بوده باشد. نظام فلسفی باید توضیح روشنی از حقایق ملموسی که علوم آنها را انتزاع کرده است، بدهد. (3)

«باربور»در خصوص دیدگاه وایتهد چنین می‏نویسد:«وایتهد در پی پرورش یک نظام جامع متافیزیک است که قرار است هم برای علم و هم برای دین، در خور باشد.این نظام، با متافیزیک ماتریالیسم تجزیه گرایانه(atomistic)قرن هیجدهم و اصالت طبیعی تکاملی قرن نوزدهم فرق دارد و این فرق هم در بینش متحول‏تر و باریک‏تر آن نسبت به طبیعت است، و هم در ملحوظ داشتن طیف وسیعی از تجربه بشری، اعم از ستحسانی (زیبایی شناختی)، اخلاقی و دینی». (4)

دومین نظر در خصوص فلسفه علم عبارت است از نمایاندن و ظاهر ساختن پیش فرضها و تمایلات باطنی دانشمندان.فیلسوف علم ممکن است نشان دهد که دانشمندان این را مفروض می‏گیرند که طبیعت بی‏نظم نیست و در طبیعت نظمهایی هست که درجه پیچیدگیشان بقدری کم است که پژوهشگر می‏تواند به راز آنها دست یابد.علاوه بر این او می‏تواند رجحانی را که دانشمندان برای قوانین مبتنی بر ضرورت علّی نسبت به قوانین آماری، یا برای تبیین‏های مکانیکی نسبت به تبیین‏های غایت انگارانه قائل می‏شوند، آشکار سازد.

سومین نظر این است که فلسفه علم عبارت است از رشته‏ای که به مدد آن مفاهیم و نظریه‏های علمی، تحلیل و تشریح می‏گردند.البته مسأله، عرضه تفسیری تقریبا همه فهم درباره آخرین نظریه‏های علمی نیست.به عکس مسأله عبارت است از رفع ابهام از معنای اصطلاحاتی نظیر «ذره»، «موج»، «پتانسیل»و«ترکیب»، در کاربرد علمی آنها.البته این آشکار سازی مفاهیم را خود دانشمند انجام می‏دهد و لزومی ندارد تا فیلسوف علم برای او معانی مفاهیم علمی را تبیین کند.چنین پژوهشی یک فعالیت عادی علمی محسوب می‏شود.قطعا کسی ادعا نمی‏کند که هر وقت دانشمند به تحقیقی این چنین می‏پردازد، به فعالیت فلسفی مشغول است.از آنچه گفته شد باید حداقل این نتیجه گرفته شود که هر تحلیلی از مفاهیم علمی به وصف فلسفه علم موصوف نمی‏شود.در عین حال می‏توان گفت تحلیهایی مفهومی نیز وجود دارند که فراتر زا آشکار سازی و توضیح صرف مفاهیم علمی، گام بر می‏دارند و دارای جنبه فلسفی می‏باشند.

چهارمین نظر(که نظر لازی هم همین است) این است که فلسفه علم عبارت است از نوعی معیار شناسی جنبی.فیلسوف علم پاسخ پرسشهایی از این قبیل را جستجو می‏کند:

1-چه مشخصه‏هایی تحقیق علمی را از سایر انواع پژوهش متمایز می‏سازند؟

2-دانشمندان در مطالعه و بررسی طبیعت چه روشهایی را باید اتخاذ کنند؟

3-برای آنکه یک تبیین علمی صحیح باشد چه شرایطی باید احراز گردد؟

4-قوانین و اصول علمی از نظر شناسایی یا معرفت بخشی چه مقام و موقعی دارند؟این تعریف مبتنی بر این اصل است که میان فعالیت علمی و تفکر درباره اینکه فعالیت علمی چگونه باید انجام شود، تمایزی وجود دارد و این تمایز لازم است که مطمح نظر قرار بگیرید.این نظر در باب فلسفه علم بعضی از جنبه‏های نظریات دوم و سوم را به هم می‏آمیزد و پیوند می‏زند.

باید افزود مراد از فلسفه علم، در نظر متأخّران و محققانی که در این خصوص تحقیق می‏کنند، اساسا با نظر لازی موافق و همگام است، در عین حال که چه بسا از جهت دقت و جامعیت و شمول، تفاوتهایی را می‏توان میان این نظریات در نظر گرفت.نکته‏ای که در نظر چهارم باید در نظر گرفت این است که مراد از«علم»در این بیان صرفا به معنای علم تجربی بوده، مثالهایی که لازی برای تعریف خود به کار می‏برد از سنخ علوم تجربی است.در برخی از تعاریف دیگری نیز که در خصوص فلسفه علم به عمل آمده است، مراد از علم همانا علوم تجربی است.لیکن باید اضافه کرد که مفاد این تعاریف به گونه‏ای است که می‏توانند با حذف قیود خاصی، شامل علوم دیگر نیز بشوند.

به عبارت دیگر می‏توان گفت:در چنین تعاریفی یا اساسا مراد گوینده از علم صرفا علوم تجربی است و هیچ نوعی آگاهی دیگری را علم قلمداد نمی‏کند و در نتیجه تنها به فلسفه علوم تجربی معتقد است و یا اینکه مراد او از علم اعم از علوم تجربی و غیر تجربی است، لیکن موضوع بحث خود را تنها علوم تجربی قرار داده است و به فلسفه علوم تجربی قرار داده است و به فلسفه علوم تجربی اکتفا نموده است.در هر صورت چنانکه گذشت اکثر تعریفاتی که در خصوص فلسفه علم مطرح شده است، قابلیت تعمیم به علوم دیگر را نیز دارند.

تعاریف متعددی از طرف متفکرین در خصوص فلسفه علم صورت گرفته است که به برخی از آنها اشاره می‏کینم:

متفکرین اسلامی در خصوص فلسفه علم تعریفاتی را مطرح ساخته‏اند.برخی فلسفه علم را چنین تعریف می‏کنند که:فلسفه علم، عبارت از تبیین اصول و مبانی، و به اصطلاح«مبادی»علم دیگر است.و بعضا مطالبی از قبیل تاریخچه، بنیانگذار، هدف، روش تحقیق، سیر، تحول آن علم نیز مورد بررسی قرار می‏گیرد نظیر همان مطالب هشتگانه‏ای که سابقا در مقدمه کتاب، ذکر و به نام «رؤوس ثمانیه»(تعریف، موضوع، فایده، مؤلف، ابواب و مباحث، مرتبه، غرض، نحوه تعلیم)نامیده می‏شده است. (5)

به عبارت دیگر باید گفت:در فلسفه علم خود علم را به عنوان یک موضوع، مورد بحث قرار می‏دهند.و سؤالاتی از این قبیل را دنبال می‏کنند: این علم چگونه پیدا شده است؟چه تحولاتی در آن پدید آمده است؟عواملی که موجب این تحول شده است چه می‏باشند؟روشهایی که در این علم به کار گرفته شده چه روشهایی هستند؟و احیانا قضاوت درباره اینکه کدام روش صحیح است و کدام روش صحیح نیست؟ (6)

برخی دیگر از محققان اسلامی معتقدند: فلسفه علم عبارت است از معرفت ماهیت علم و انواع اصول و مبادی و نتایج آن، و همچنین شناخت روابط علوم با یکدیگر چه در قلمرو«آنچنانکه هستند»و چه در قلمرو«آنچنانکه می‏توانند باشند». (7)

منبع:ensani.